مگان هلر تا زمانی که خود را در حال گریه کردن در کف حمام دفتر گوگل در نیویورک دید، متوجه شد که باید تغییری ایجاد کند. تا آن زمان، او همه کارهای «درست» را انجام داده بود: او مستقیماً کار کرده بود، به استنفورد رفت، تنها چند روز پس از فارغ التحصیلی، شغلی چشمگیر در گوگل پیدا کرد و آپارتمانی در خیابانی که کری در شهر زندگی میکرد. او “آن را ساخته بود”. اما وقتی در آن روز دچار حمله پانیک شد، این آغاز یک درک جدید بود: او نیز گم شده و بدبخت بود.
هلر نه تنها جرأت ترک کار را پیدا کرد – علیرغم اینکه نمی دانست بعداً می خواهد چه کار کند – بلکه به صدها نفر دیگر کمک کرد تا همین کار را به عنوان مربی حرفه ای انجام دهند (که الکساندریا اوکاسیو کورتز سیاستمدار آمریکایی را یکی از مشتریان می داند.). او اکنون بر این باور است که کلید انجام کار این است که زندگی “مقصدی” را متوقف کنیم و زندگی “جهت دار” را شروع کنیم. هدفمند زندگی کردن به این معناست که “باور داشته باشید که موفقیت مسیر تحقق است” و “این که “بهترین زندگی” شما مقصدی است که در پایان آن برنامه 10 ساله مقدس در انتظار شماست. و زندگی جهت دار؟ «تمركز خود را بر حركت در جهتي كه بدون نياز به دانستن مقصد دقيق احساس خوبي دارد، تغيير دهيد». هلرر به جای اینکه بپرسد: «باید به کجا برسم؟» پیشنهاد میکند بپرسید: «آیا این گام بعدی درست است؟
در زیر، هلرر به ما می گوید که چگونه از مفهوم زندگی جهت دار استفاده کنیم تا بفهمیم که آیا واقعاً می خواهید شغل خود را ترک کنید یا خیر، و چگونه می توانید حرکت های بعدی خود را بفهمید…
آیا احساس رضایت می کنید؟
«درد تحقق» یک مشکل وجودی است که زمانی ایجاد میشود که فاصله بین آنچه که هستیم و آنچه واقعاً میخواهیم و زندگیای که در آن زندگی میکنیم برای مدت طولانی بسیار زیاد شود. اگر تمام کادرها را علامت زده اید و تمام کارهای «درست» را در حرفه خود انجام داده اید، اما احساس بدبختی می کنید، ممکن است به همین دلیل باشد.
من مشاهده کرده ام که وقتی می گوییم می خواهیم موفق باشیم، در واقع می گوییم که می خواهیم احساس موفقیت کنیم. آن احساس موفقیتی که به دنبالش هستیم؟ به آن تحقق می گویند. دروغ چیزی که من آن را زندگی مقصدی می نامم، پیش فرض آن است که موفقیت و تحقق یکسان هستند.
آیا تغییرات کوچکی وجود دارد که بتوانم در شغل فعلی خود ایجاد کنم؟
من فکر نمیکنم همه نیازی به انفجار زندگیشان، ترک شغل یا تغییر صنعت در اولین نشانهای که چیزی کار نمیکند، نباشد. اول از همه، بپرسید، چه چیزهایی مرا آزار میدهند و چه راهحلهای کوچکی میتوانم انجام دهم؟ در مورد اینکه چه چیزی روز شما را در محل کار بهتر می کند کاملاً با خود صادق باشید و سپس ببینید که چگونه این تغییرات باعث تغییر اوضاع می شود یا خیر.
“شما فقط باید مسیر بعدی را ببینید تا تمام مسیر را طی کنید”
اغلب ما گیر میافتیم زیرا فکر میکنیم باید این سؤال بزرگ را حل کنیم: آیا میروم یا میمانم؟ ما فقط می نشینیم و به آن فکر می کنیم، به جای انجام اقدامات کوچکی که ممکن است به ما کمک کند تا بفهمیم پاسخ چیست. در واقع، وقتی این واقعیت را کنار بگذارید که باید بدانید که آیا میخواهید ترک کنید یا بمانید، میتوانید بیشتر روی کاری که باید انجام دهید تمرکز کنید. این می تواند گفتگو با کسی در مورد مشارکت در پروژه های مختلف یا درخواست انعطاف بیشتر باشد. اگر واقعا نمی توانید به کاری فکر کنید که بتوانید انجام دهید تا کار خود را قابل تحمل تر یا بهتر کنید، آنگاه همه چیزهایی را که باید بدانید به شما می گوید.
آیا می توانید جاده روبرو را ببینید؟
وقتی در محل کار ناراضی هستید، فکر کردن به شیطانی که میشناسید بهتر از شیطانی است که نمیدانید، آسانتر است. اینطور نیست که بین بدبختی و خوشبختی یکی را انتخاب کنید، زیرا هنوز نمی توانید آینده ای را ببینید که ممکن است آن خوشبختی را برای شما به ارمغان بیاورد. این یکی از بزرگترین چالشهاست: پیدا کردن این باور که ممکن است زندگی کاری شما متفاوت باشد، که این روند کارساز خواهد بود. چیزی که من به مشتریانم می گویم این است که مانند رانندگی در یک ماشین در شب است. شما فقط می توانید تا چراغ های جلوی خود ببینید و فقط باید قسمت بعدی جاده را ببینید تا تمام مسیر را طی کنید.
وضعیت مالی شما چیست؟
اولین چیزی که میشنوم این است: «از شغلم متنفرم، اما نمیتوانم از پس کار بروم، نمیدانم چگونه میتوانم پول در بیاورم». بسیاری از ما این ترس را داریم که “من دیگر هرگز استخدام نخواهم شد”، به خصوص در صنایعی که بازار کار در آنها بد است. تعمیمهای گستردهای مانند این چیزی است که ما را درگیر نگه میدارد، بنابراین یک کاری که من با مشتریان انجام میدهم این است که در مورد آنچه ممکن است واقعاً دقیق و واقع بینانه باشم.
بستگی به شرایط فرد دارد. فکر نمیکنم این روش خوبی باشد که بگوییم، فقط کاری را که دوست دارید انجام دهید و بقیه دنبال خواهند شد. اما چیزی که به شما کمک می کند این است که به واقعیت مالی وضعیت خود وارد شوید: آنچه خرج می کنید، آنچه پس انداز کرده اید، آنچه برای زندگی نیاز دارید. در بدترین حالت ممکن، بپرسید: «اگر این شغل را ترک میکردم، چه مدت میتوانم به خودم فرصت بدهم تا نیاز به یافتن کار حقوق بگیرم؟ و اگر واقعاً نیاز به پول درآوردن داشته باشم، چه مشکلی وجود دارد؟ اغلب این ایده «دیگر هرگز کار نمیکنم» به این چیز بزرگ و بزرگ در ذهن ما تبدیل میشود، بنابراین رفتن به بدترین سناریو و درک اینکه بعید است به همان اندازه که تصور میکنید بد باشد، مفید خواهد بود.
آیا به رویای قطعی غیرممکن چسبیده اید؟
بزرگترین اغوای زندگی مقصد این است که می تواند از عدم اطمینان خلاص شود. قوانین یک بازی را به ما آموخته اند که اگر تا به حال وجود داشته باشد، دیگر وجود ندارد. یکی دو نسل پیش میتوانست این اطمینان را به شما پیشنهاد کند، زیرا وفاداری شرکت بیشتر بود. مردم برای مدت طولانی تری در مشاغل ماندند. صنایع به این سرعت تغییر نکردند. اما امروز همه چیز به سرعت پیش میرود، ما ۲۴ ساعته در حال کار هستیم، و مجبور شدهایم با کمبود اطمینانی که شاید همیشه وجود داشت، مقابله کنیم، بهویژه از طریق تجربیاتی مانند کووید و هوش مصنوعی. یک نعمت و یک نفرین در آن وجود دارد: ترسناکتر به نظر میرسد، اما فرصتی نیز در آن وجود دارد. عدم قطعیت کارآفرینی است، نوآوری است، در مسیر خود قرار میگیرید.
مهم این است که بپذیری که بترسی و بدانی که به هر حال این کار را خواهی کرد.
این ایده وجود دارد که همیشه امن تر است که به شغل خود وابسته باشید، به خصوص در زمینه بازنشستگی. در ایالات متحده حتی بدتر از بریتانیا است، فکر می کنم، زیرا به بیمه درمانی نیز مرتبط است. این کار را بسیار سخت می کند. اما چیزی که من استدلال می کنم این است که بزرگترین خطر این است که در چیزی بمانید که می دانید برای شما مناسب نیست. و در واقع، هیچ تضمین یا قطعیتی وجود ندارد، حتی با چک پرداختی قوی. هنوز هم ممکن است فردا بیکار شوید. بنابراین ارزش آن را دارد که بفهمید چه چیزی برای شما هماهنگ است و شروع به افزایش ظرفیت خود برای عدم اطمینان کنید. آیا حتی می توانیم از آن احساس هیجان کنیم؟ آیا می تواند هیجان انگیز باشد؟ داستانی که در مورد حرفه خود برای خود تعریف می کنیم چیست و واقعیت این وضعیت چیست؟
نقاط قوت شما چیست؟
من همیشه نمیخواهم کارهای جانبی را به این معنا ترویج کنم که همه باید 5 میلیون شغل دیگر در کنار داشته باشند، اما فکر میکنم اکتشافات و آزمایشهایی وجود دارد که میتوانید در کنار شغل تمام وقت خود انجام دهید تا شروع به کشف کنید. جایی که ممکن است کشش داشته باشید. از کدام مناطق لذت می برید؟ چه چیزی برای شما هماهنگ و جهت دار است؟
با مشتریان، من پنج دستور طوفان فکری سریع را انجام میدهم که برای دستیابی به نقاط داغ خود واقعی آنها – همسوترین و جهتدارترین لحظات و موضوعات آنها – از زوایای مختلف طراحی شدهاند. نکته کلیدی این است که آنها را خیلی جدی نگیرید و خود را با آنچه “عملی” یا “ممکن” است محدود نکنید. به یاد داشته باشید، هیچ کس از شما نمی خواهد که متعهد به انجام هر یک از موارد ذکر شده در اینجا شوید. ما فقط در حال کشف “سرنخ” هستیم. یکی از مثالها «جوش دادن حسادت» است – از خود بپرسید چه کسی شما را حسادت میکند؟ فهرستی از ده نفری که به آنها حسادت میکنید تهیه کنید و بنویسید: 1) چرا به آن شخص حسادت میکنید و 2) تنها کاری که میتوانید انجام دهید تا بیشتر از آن داشته باشید چیست؟ اگر فکر نمی کنید هنوز نمی توانید این کار را انجام دهید مهم نیست، فقط به یک اقدام فکر کنید که ممکن است به شما کمک کند تا به آنجا برسید.
چگونه می توانید ترس خود را مدیریت کنید؟
به تعویق انداختن زمانی اتفاق می افتد که ما کاری را که می گوییم می خواهیم انجام دهیم، انجام نمی دهیم. ترس معمولاً یکی از دلایل آن است. بپرس از چه می ترسی؟ و چگونه می توانید به آن رسیدگی کنید؟ آیا این میترسم که شکست بخورم؟» یا «از چیزی که مردم قرار است بگویند میترسم؟» اغلب، اگر بتوانیم آن چیزها را بیان کنیم، کمک میکند تا مقداری از این ابهام را از بین ببریم.
ترس چیز خندهداری است، زیرا اگر بترسیم که دیگر هرگز استخدام نشویم، ذهن ما میتواند به این فکر کند که «بی پول، تنها و افسرده میمیرم». اینها جهشهای بزرگی هستند، اما اگر ترسهایمان را باز نکنیم، به چشمهایشان نگاه نکنیم، یا حداقل آنها را خنثی نکنیم، میتواند باعث شود که در آنها گیر کنیم.
من رویکرد پد لیلی را تشویق می کنم. برای مثال، اگر میخواستید کتابی بنویسید و آن را انجام نمیدادید، روی آن مقصد تمرکز نکنید. در عوض، کار کوچکی که می توانید انجام دهید چیست؟ با مغز شروع کنید که ایده های خود را به مدت یک ساعت در هفته در اطراف این کتاب جمع آوری می کند و آن را به چیزهایی تقسیم می کند که قابل کنترل هستند و چندان ترسناک نیستند. هیچ کس قرار نیست آنچه شما نوشته اید را ببیند. این سهام کم است. تنها کاری که باید انجام دهید این است که یک ساعت آنجا بنشینید و بنویسید.
همچنین لازم به یادآوری است که هر زمان که کاری را انجام می دهید که برای شما همسو و مهم است – به خصوص اگر کاری خلاقانه یا نوآورانه باشد – با آن عدم اطمینان همراه خواهد بود و این ترسناک خواهد بود. بنابراین مهم است که بپذیرید که خواهید ترسید و بدانید که به هر حال این کار را انجام خواهید داد.
چگونه می خواهید شتاب را حفظ کنید؟
بسیاری از مردم “جهت بزرگ” خود را کشف می کنند و سپس حرکت خود را از دست می دهند. شما باید سیستمها و بررسیهایی را در محل خود قرار دهید تا خود را به تعهدی که میدهید نگه دارید. با برخی از مشتریان ما ماهی یک بار یا هر سه ماه یک بار چک می کنیم تا بپرسیم که چه کار می کند؟ چی نیست؟ برای برخی ممکن است یک تمرین روزانه باشد، برای برخی دیگر یک تمرین هفتگی. حتی ممکن است شامل گرفتن یک شریک پاسخگو باشد. من مردم را تشویق میکنم که این بررسیها را به همان روشی که یک به یک با مدیرتان انجام میدهید، در تقویم خود قرار دهند. در غیر این صورت خیلی آسان است که اجازه دهید برنامه های شما از بین برود.
شکست را چگونه تعریف می کنید؟
اگر یک شغل عالی روی کاغذ دارید، این به عنوان یک شکست تلقی نمی شود. شما موفق دیده می شوید اما یکی از چیزهایی که من مردم را به فکر کردن در مورد آن تشویق می کنم این است که در واقع شکست چیست؟ چون اگر آن را بر اساس زندگی خود تعریف می کنید، در پایان آن فکر نمی کنید، وای، واقعاً ای کاش کمی بیشتر در آن شغلی که دوستش نداشتم می ماندم.
بفهمید شکست واقعاً برای شما چه معنایی دارد: پیدا نکردن کاری که مناسب شما باشد یا نسازید زندگی مناسب شما؟ به عنوان مثال، زمانی که در گوگل کار می کردم هیچ مشکلی در زندگی من وجود نداشت، اما برای من کاملاً نادرست بود. از نظر من، موفقیت به معنای همسو شدن است (که به معنای برآورده شدن است) و شکست به معنای عدم همسو شدن (به معنای برآورده نشدن و برآورده نشدن هدفم).
اگر تعریف بیرونی از شکست را دنبال میکنید – چیزی که دیگران میتوانند ببینند – این شما را به یک زندگی رضایتبخش سوق نمیدهد، زیرا هیچ کس دیگری نمیتواند به شما بگوید که تحقق برای شما چگونه است. در واقع، با زندگی جهت دار هیچ راهی برای شکست وجود ندارد، زیرا هر حرکتی که از نظر جهتی درست باشد، شما را برای موفقیت آماده می کند یا باعث پیشرفت می شود.